Blog . Profile . Archive . Email


عبادت

خدایا ، حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن

تا درهایی را که بسویم می گشایی ، ندانسته نبندم

و درهایی که به رویم میبندی ، به اصرار نگشایم . . .

.

.

.

خدایا به فرشتگانت بسپار در لحظه لحظه نیایش خویش

“دوستان مرا از یاد نبرند . . .”

.

.

.

خدا گوید : تو ای زیباتر از خورشید زیبایم

تو ای والاترین مهمان دنیایم

شروع کن ، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من . . .

.

.

.

به خدا تا اندازه ی امیدوار باش که جرات گناه کردن پیدا نکنی

و از اون تا اندازه ی بترس که از رحمت اون ناامید نشوی . . .


.

.

.

وقتی بنده از خدا بترسد ، خداوند همه چیز را از او بترساند

و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز بترساند

حضرت رسول اکرم (ص)

.

.

.

خداوندا دستانم خالیست، قلبم پر از آرزوهای دست نیافتنیست

یا دستانم را توانا ساز، یا درونم را از آرزوهای دست نیافتنی تهی ساز . . .

.

.

.

الهى در شگفتم از آنکه کوه را مى‏شکافد تا به معدن جواهر دست‏یابد

ولی خویش را نمیکاود تا بمخزن حقائق برسد . . .

.

.

.

حمد می گوییم خدای مهربان  / خالق و سازنده این مکان

آفریده این زمین و آسمان  / کائنات و جمله موجود آن . . .

.

.

.

خوشا آن بنده با عهد و پیوند / که دارد بازگشتی با خداوند

به کام خویش اگر چندی رود راه / چو باز آید نیاز آرد به درگاه . . .

.

.

.

الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم . . .

.

.

.

الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن . . .

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط مائده نظر پور| |

مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.
آب استخر براي تعمير خالي شده بود!

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط حانیه قهرمانی| |

 

پيش از اينها فكر مي كردم خدا
خانه اي دارد كنار ابر ها
 
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس خشتي از طلا
 
پايه هاي برجش از عاج وبلور
 بر سر تختي نشسته با غرور
 
ماه برق كوچكي از تاج او
هر ستاره ، پولكي از تاج او
 
اطلس پيراهن او ، آسمان
نقش روي دامن او ،كهكشان
 
رعد وبرق شب ، طنين خنده اش
سيل وطوفان ،نعره توفنده اش
 
دكمه ي پيراهن او ، آفتا ب
برق تيغ خنجر او ماهتاب
 
هيچ كس از جاي او آگاه نيست
هيچ كس را در حضورش راه نيست
 
پيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خدا در ذهنم اين تصوير بود
 
آن خدا بي رحم بود و خشمگين
 خانه اش در آسمان ،دوراز زمين
 
بود ،اما در ميان ما نبود
مهربان وساده وزيبا نبود
 
 
در دل او دوستي جايي نداشت 
مهرباني هيچ معنايي نداشت
 
هر چه مي پرسيدم، ازخود ، ازخدا
از زمين ،از آسمان ،ازابرها
 
زود مي گفتند :اين كار خداست
پرس وجوازكاراو كاري خداست
 
هرچه مي پرسي ، جوابش آتش است
آب اگر خوردي ، عذابش آتش است
 
تا ببندي چشم ، كورت مي كند
تاشدي نزديك ، دورت مي كند
 
كج گشودي دست ، سنگت مي كند  
كج نهادي   پاي ، لنگت مي كند
 
با همين قصه، دلم مشغول بود
خوابهايم، خواب ديو وغول بود
 
خواب مي ديدم كه غرق آتشم
در دهان   اژدهاي   سركشم
 
دردهان اژدهاي خشمگين
بر سرم باران گرزآتشين
 
محو مي شد نعره هايم، بي صدا 
در طنين خنده ي خشم خدا ...
 
نيت من ، درنماز و در دعا
ترس بود و وحشت ازخشم خدا
 
 
هر چه مي كردم ،همه از ترس بود 
مثل از بر كردن يك درس بود
 
مثل تمرين حساب هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه
 
تلخ ،مثل خنده اي بي حوصله
سخت ، مثل حل صدها مسله
 
مثل   تكليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود
 
تا كه يك شب دست دردست پدر
راه افتادم به قصد   يك   سفر
 
درميان راه ، در يك روستا
خانه اي ديدم ، خوب وآشنا
 
 
زود پرسيدم : پدر، اينجا كجاست ؟
گفت ، اينجا خانه ي خوب خداست!
  
گفت :اينجا مي شود يك لحضه ماند
گوشه اي خلوت، نمازي ساده خواند
 
با وضويي ، دست و رويي تازه كرد
با دل خود ، گفتگويي تازه كرد
 
گفتمش ، پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست ؟ اينجا ، در زمين ؟
 
گفت :آري ،خانه او بي رياست
فرشهايش از گليم و بورياست
 
مهربان وساده وبي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است
 
عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني
 
خشم ،نامي از نشانيهاي اوست
حالتي از مهرباني هاي اوست
 
قهر او از آشتي ، شيرين تر است
مثل قهر مهربان  مادر است
 
دوستي را دوست ، معني مي دهد 
قهرهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معني مي دهد
 
هيچ كس با دشمن خود ، قهر نيست
قهري ا وهم نشان دوستي است...
 
تازه فهميدم خدايم ،اين خداست
اين خداي مهربان وآشناست
 
دوستي ، از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر
 
آن خداي پيش از اين را بار برد
نا م او را هم دلم از ياد برد
 
آن خدا مثل خيال و خواب بود
چون حبابي ، نقش روي آب بود
 
مي توانم بعد ازاين ، با اين خدا
دوست باشم ، دوست ،پاك وبي ريا
 
 
مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره ي دل را برايش باز كرد
 
مي توان درباره ي گل حرف زد
صاف وساده ، مثل بلبل حرف زد
 
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره ، صد زهاران راز گفت
 
مي توان با او صميمي حرف زد
مثل ياران قديمي حرف زد
 
مي توان تصنيفي از پرواز خواند
با   الفباي    سكوت  آواز   خواند
 
مي توان مثل علفها حرف زد
با زباني بي الفبا حرف زد
 
مي توان درباره ي هر چيز گفت
مي توان شعري خيال انگيز گفت
 
 مثل اين شعر روان وآشنا :
« پيش از اين ها فكر مي كردم خدا ...»
                    
 
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط حانیه قهرمانی| |

گفتگوی ما با خدا - www.radsms.com

 

همه ما پنهانی و در نهان ، دل گفته هایی با خدا داریم

کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده است

آنچه در این پست می خوانید بخشی هایی از گفتگوهای “من و شما” با خداست:

همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی

سراغش را می گیریم … همان که هیچگاه ما را از یاد نمی‌برد . . .

 

گفتم: خسته‌ام
 

گفت: “لاتقنطوا من رحمة الله” از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/۵۳)

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: “فاذکرونی اذکرکم” منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/۱۵۲)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: “و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا” تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/۶۳)

ادامه در لینک زیر


گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: “واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله” کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/۱۰۹)

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است… یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: “عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم” شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/۲۱۶)

گفتم: “انا عبدک الضعیف الذلیل…” اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: “ان الله بالناس لرئوف رحیم” خدا نسبت به همه‌ی مردم (نسبت به همه) مهربان است (بقره/۱۴۳)

گفتم: دلم گرفته

گفت: “بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا” (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/۵۸)

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: “ان الله یحب المتوکلین” خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/۱۵۹)

گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن!

گفت: “و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره” بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/۱۱)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم؛

گفت: “فانی قریب” من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: “و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال” هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: “ألا تحبون ان یغفرالله لکم” دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/۲۲)

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: “و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه” پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/۹۰)

گفتم: با این همه گناه… آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: “الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده” مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/۱۰۴)

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: “الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب”(ولی) خدا عزیز و دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۳)

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: “ان الله یغفر الذنوب جمیعا” خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/۵۳)

گفتم: یعنی اگر باز هم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: “و من یغفر الذنوب الا الله” [چرا که نه!] به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵)

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! … توبه می‌کنم

گفت: “ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین” [این را بدان که] خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/۲۲۲)

ناخواسته گفتم: “الهی و ربی من لی غیرک” ای خدا و پروردگار من! [آخر] من جز تو که را دارم؟

گفت: “الیس الله بکاف عبده” خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت: “یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما” ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. ( احزاب/۴۲)

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: “ان الله یحول بین المرء و قلبه” خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/۲۴)

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت: “نحن اقرب الیه من حبل الورید” ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/۱۶)

 

با خودم گفتم:

خداوند!… خالق هستی!… با فرشته‌هایش!… به ما درود می‌فرستند تا هدایت شویم؟!

پس باید ثابت کنم که شایسته‌ی سلام و درود عرشیانم

باید گوهر درونم را از هرچه زنگار پاک کنم

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط حانیه قهرمانی| |

الله-ج-به انسان می فرماید:
بطرف من بیا و ببین اگه متوجهت نشدم وبطرفت نیامدم ،بعد بگو!
درراه من قدم بردار و ببین تمام راهها رو برات باز(هموار)نکردم ،بعدبگو!
بخاطر من راستگو باش و ببین اگه سکون و آرامش بهت عطا نکردم،بعدبگو!
از من سوال کن(دست گدایی بطرفم دراز کن)وببین بخشش بی حد بهت نکردم(اگه بی نهایت بهت ندادم )،بعدبگو!
بخاطر من خودت روازهمه کمتر(کوچکتر)کن وببین قدرومنزلت توروتا بالاها نبردم،بعدبگو!
بخاطرمن ازملامت (سرزنش)دلگیرمباش وببین اکرام وعزت تورا بی انتها نکردم،بعدبگو!
بخاطرمن سختی و مشکلات را تحمل کن وببین اگه خزانه رحمت را برات باز نکردم ،بعدبگو!
بخاطرمن از حرام دوری کن وببین اگه خزانه رزق را بهت عطا نکردم،بعدبگو!
مرابعنوان رّب خود قبول کن وببین از همه بی نیازت نکردم ،بعدبگو!
از خوف من اشک بریز وببین دریای مغفرت رو بهت ندادم،بعدبگو!
کشتی وفا را بساز(وفاداری پیشه کن)وببین دریای عطا را زیر قدمهایت نگذاشتم،بعدبگو!
نام مرا تعظیم کن وببین تکریم و کرامت بی حّد بهت ندادم،بعدبگو!
در راه من بیرون بیا و ببین اگه اسرار را برات عیان نکردم،بعدبگو!
مرا بعنوان حیّ القیّوم قبول کن وببین زندگی جاودان بهت ندادم ،بعدبگو!
بخاطرمن تمام هستی خود را فدا کن وببین از جام بقا سرافرازت نکردم،بعدبگو!
بلاخره تو مال من باش وببین همه کس وهمه چیز را مال تو نکردم ،بعدبگو!

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط حانیه قهرمانی| |


در تعريف توکل برخي بيشتر بر عنصر وکالت تاکيد ورزيده اند و با تشبيه خداوند به وکيل به ويژه وکيل مدافع آن را تبيين کرده اند. خداي سبحان وکيل کسي است که بر او توکل کند. وکيل سرپرستي و تدبير کاري را از سوي موکل خود بر عهده مي گيرد. و آدمي آنگاه کسي را وکيل خود قرار مي دهد که خود در کاري متخصص و خبره نباشد يا توان آن را نداشته باشد. انسان بدون علم و قدرت خداداد در امور خود نه خبره است و نه توانمند،از اين رو بايد بر خداي خبير و قدير تکيه و اعتماد کند.
گسي که بر عليه او توطئه و ادعاي باطلي شده است وکيل مدافعي انتخاب مي کند تا به اين خصومت خاتمه دهد و نقشه شوم مدعي دروغگو را نقش بر آب کند. او وکيلي را برمي گزيند و به وکيلي اعتماد مي کند که دست کم داراي چهار ويژگي باشد:
1.آگاه و مطلع باشد تا توطئه و ترفند پيچيده دشمن را کشف کند.
2.توانمند باشد تا بتواند با جرات و قاطعيت حق را بيان کند و در اظهار حق سستي و ترس به خود راه ندهد و شرم نکند. چه بسا وکيلي که توطئه اي را کشف کند ولي ترس، شرم و ديگر انگيزه هاي بازدارنده که به ضعف شخصيت او باز مي گردد او را از بيان آشکار حق بازدارد.
3.فصيح و خوش بيان باشد تا بتواند مدعا و مقصود خود را به بهترين وجه ثابت کند.
4.نسبت به موکل خود شفقت و دلسوزي کامل داشته باشد تا با هر چه در توان دارد در دفاع از حقوق او بکوشد.
خداوند سبحان در قرآن همه را به توکل فراخوانده آن را شرط ايمان به شمار آورده و فرموده است:

 

و عَلَي اللهُ فَتَوَکَلوُا اِنْ کُنْتُمْ مُومِنينْ (سوره مبارکه مائده آيه 23)
و اگر ايمان داريد فقط بر خدا تکيه کنيد.

و همين طور در سوره آل عمران آيه 159 مي فرمايد:

اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَکِّلينْ
به راستي خداوند متوکلان را دوست دارد.

توکل يکي از مراحل سير سالکان الي الله است که خداي عليم و قدير را به عنوان وکيل گزينش و پذيرش مي کنند و تدبير و سرپرستي امور خويش را به او مي سپارند.
آشنايي با مفهوم قرآني توکل ضرورتي اجتناب ناپذير است زيرا اين مفهوم بلند آسماني دستخوش تحريف و برداشتهاي ناصواب گرديده است. برخي کژانديشان توکل را با بهره گيري از اسباب و ابزار طبيعي ناسازگار دانسته و کاهلي و تنبلي پيشه ساخته اند.

ملا محمد مهدي نراقي توکل را بدين گونه معنا مي کند:
  توکل اعتماد قلبي در تمام امور بر خدا است. به عبارت ديگر:حواله کردن تمام امور بنده خدا به خداوند است. و به عبارت سوم: برائت جستن از هر حول و قوه اي و اعتماد بر حول و قوه خداست.
حاج ملا هادي سبزواري در کتاب معروف فلسفي خود شرح منظومه توکل را در قسمتي از آن بدين گونه تبيين مي کند:
نشانه صدق توکل تو اين است که از عمل به مقتضاي شهوات و تمايلات نفساني و دستيابي به بهره ها و لذات دنيوي خودداري کني و کار را به خدا واگذاري و بر او توکل کني. نه آنکه در راستاي خواسته هاي نفساني بکوشي يا از کار و تلاش باز ماني. اگر آدم زيرکي باشي و از مکر نفس غافل نباشي در طلب خيرات و کمالات اهل توکل خواهي شد. خدا ما را و شما را از کيد و مکر نفس حفظ فرمايد.
 

برگرفته از کتاب توکل: حسین روحانی نژاد

 

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط حانیه قهرمانی| |

دوست عزیزی در مورد اثبات وجود خداوند پرسیدند که شاید در این دوره و زمانه سوال بسیاری از جوانان باشد که بر اثر عوامل مختلف از جمله نظرات مادی گرایان و تبلیغات آنها شک دارند که خداوند وجود دارد یا نه!!! اولین عاملی که به ما می فهماند که خداوندی قادر و متعال وجود دارد همین میل و فطرت انسانها به پرستش می باشد.آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که ما چرا دوست داریم کسی را بپرستیم؟ انسانها از دیرباز همواره چیزی را می پرستیدند به همین خاطر بت پرستی رواج یافته بود چون مردم این فطرت و میل به پرستش را داشته اند ولی چون درست نمی فهمیدند که باید یک قدرت مطلق را بپرستند که از خودشان تواناتر باشد منحرف شده بودند و بت یا خورشید یا گوساله می پرستیدند. دلائل دیگری که وجود دارند برای اثبات وجود خداوند تفکر در مورد خلقت می باشد که خداوند در قرآن نیز بارها و بارها انسانها را به تفکر در مورد خود و دنیای اطراف دعوت فرموده اند.به طور مثال همین مغز انسان با این همه پیچیدگی. به نظر شما کدام انسان یا کدام موجودی توانایی ساخت انسان و به خصوص مغز انسان را دارد؟ مغزی که هر بخش آن یک قسمت از بدن ما را کنترل می کند. و انسان که تواناترین مخلوق خداوند است هنوز هم نتوانسته همه ی مسئولیت های مغز را به درستی کشف کند و دانشمندان که هوش خود را تمام و کمال به کار گرفته اند هر روز یک فرضیه در مورد آن می گویند که تازه معلوم نیست درست باشد چه برسد به اینکه دانشمندی آن را ساخته باشد. یک نمونه ی دیگر قدرت  خداوند همین شب شدن یا روز شدن است و همین نیروی جاذبه زمین که همه چیز را به طرف خود می کشد.
آیا به نظر شما این کارها از عهده انسانها بر می آید؟؟؟
از این دست قدرتهای خداوند و نعمتهای بی شمارش فراوان هستند که انسان اگر کمی عقل خود را به کار گیرد به نتیجه ی ماورایی بودن آنها پی می برد. مانند همین خلقت انسان یا خلقت حیوانات و حشرات که از ابتدای عمر خود می دانند که باید چه کاری انجام دهند. به طور مثال زنبور عسل از وقتی که پا به دنیا می گذارد می داند که باید به دنبال گلها و ساخت عسل برود چون به طور غریزی خداوند به او آموخته است که مسئولیتش ساخت عسل است. و بسیاری نعمتهای دیگر که حتی در فکر انسان نمی گنجد چه برسد به این که آنها را خود ساخته باشد. در وجود خود انسان هم حالاتی وجود دارد که برای خود انسان ناشناخته است مانند همین عذاب وجدان پس از ارتکاب گناه یا کارهای زشت. به نظر شما چرا ما باید احساس عذاب وجدان کنیم ؟ اگر به قول بعضی ها انسان فقط یک دستگاه ماشینی بی روح می باشد پس این حالتهای غم و شادی و عذاب وجدان از کجا آمده است؟؟؟ آیا غیر از این است که خداوند از ما می خواهد که کارهای خوب انجام دهیم ولی ما چون گاهی اوقات به حرف پروردگار خود گوش نمی دهیم دچار عذاب وجدان می شویم؟ شما این طور فکر نمی کنید؟ گذشته از همه این حرفها خداوند به تمام انسانها چه مسلمان و چه غیر مسلمان خود را به گونه ای نشان می دهد. یعنی اتفاقات خاصی در زندگی هر کس رخ می دهد که خارج از اراده و اختیار انسان می باشد و اینجاست که انسان بیشتر خداوند و قدرت به انتهایش را درک می کند. فقط کافی است دراتفاقات اطراف خود با دقت بنگریم تا دست خداوند را حس کنیم. قدرت خداوند آنقدر زیاد است که حتی اراده انسان را هم تحت کنترل خود دارد و من به شخصه این حالت را حس کرده ام .تا به حال برایتان اتفاق افتاده که کاری را بخواهید انجام دهید ولی نشده است یعنی تصمیمی برای یک روز هفته گرفته باشید ولی علی رغم تلاش خود به هدف خود نرسیده اید فکر کنم برای همه رخ می دهد .اینجاست که اراده ی خداوند بر اراده شما غلبه کرده است.البته این حالت همیشه رخ نمی دهد و خداوند گاهی انسانها را به حال خود وا می گذارد.اگر تا الان دست خداوند را در زندگی احساس نکرده اید از خود خداوند قادر بخواهید تا خودش را به شما نشان دهد.و به اتفاقات اطراف خود با دقت نگاه کنید. موفق و پیروز باشید.
خداوندا خودت و قدرت بی انتهایت را به همه نشان بده و همه را هدایت بفرما

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط حانیه قهرمانی| |

سلام خدای من بازم اومدم وقتت رو بگیرم اجازه  میدی باهات صحبت کنم. آره می دونم که اجازه میدی چون تو خیلی دوست داری بنده هات باهات درد و دل کنند و مشکلاتشون رو فقط به خودت بگند. خدایا خودت گفتی که ناراحت می شی از اونهایی که بدگویی خدای خودشون رو به بنده های  دیگه کنند به خاطر همین هم دوباره اومدم تا فقط  به خودت دردم رو بگم یا اگه ناراحتی ای دارم فقط به خودت بگم. خدای من آرزو داشتم از علت همه ی کارها سر در می آوردم حتما الان می گی چه بنده ی پر رویی چه خواسته هایی داره! ولی نه خدای من تو مهربونتر از این حرفهایی. همون طور که به بعضی بندگان مومن و مخلص این بصیرت و علم غیب رو دادی چون اونها کاملا دستوراتت رو انجام دادند تو هم به عنوان پاداش بهشون بصیرت و علم زیاد دادی مثل خیلی از علما ،خوش به حالشون چقدر ازشون راضی بودی که بهشون حکمت و بصیرت دادی کاش من هم اون طوری بودم. خدای من خیلی دوستت دارم کاش می تونستم ببینمت و صدات رو مستقیم بشنوم گر چه می دونم که اگه یک لحظه فقط یک لحظه زبونم لال سایه ات رو از سرمون برداری اون موقع است که می فهمیم چه قدرتی همیشه مراقب ماست و تازه اون موقع می تونیم بهتر درکت کنیم. خدای من آخه می دونی خسته شدم از این علم کم از اینکه از چیزی سر در نیارم و دور خودم بچرخم خسته شدم. مثلا دوست دارم بفهمم چرا بعضی ها هیچی دعا نمی کنند اما همه چی بهشون دادی البته به ظاهر ولی بعضی افراد دیگه مدام دارند دعا می کنند اما اون چیزی رو که می خواهند رو بهشون نمی دی یا دیر می دی کاش می تونستم بفهمم . چون مطمئنم تنها کسی که خوب ما رو می خواد خدای مهربون ماست که از مادر هم مهربونتره ، مادر، مادری که حاضره جون خودش رو به خاطر فرزندش فدا کنه خدا یا تو صد برابر از این مادرها مهربونتری این یعنی اینکه اون چیزی که ما می خواهیم به نفع ما نیست که نمیدی و گر نه هر چی فکر می کنم می بینم دلیل دیگه ای باقی نمی مونه که یک آدم مومنی  مدام دعا کنه و به چیزی احتیاج داشته باشه ولی تو صلاح ندونی بهش بدی البته از نظر عقل ناقص من یک دلیل دیگه هم داره و اون اینه که دوست داری به بعضی از بنده هات بهترش رو عطا کنی یا اجر بیشتر برای صبرش در نظر بگیری و در بهشت جا براش نگهداری ولی خدای بزرگ من ما مردم عادی که از حکمت و بصیرت  برخوردار نیستیم که جایگاه خودمون رو در بهشت بتونیم درک کنیم کاش اونقدر مومن و خداترس بشیم که ما هم بفهمیم پاداش اون دنیا بهتره .آخه خدای من مغز کوچک ما فقط این دنیا رو دیده و از اون دنیا خبر نداریم به خاطر همین به هر کس می گیم عیب نداره خدا به جاش در بهشت بهت نعمتهای فراوون می ده سریع بیشتری ها می گند نه من این دنیا رو هم می خوام. خدایا این رو بذار به حساب کوچولو بودن ما مثل بچه ای که از مامانش یک شکلات می خواد و مامانش می گه عزیزم صبرکن به حرف من گوش کن من برات به جای یک شکلات ده تا می خرم و بستنی هم می خرم اما بچه مدام می گه نه من همین الان یک شکلات می خوام خدای من ما هم مثل بچه هایی هستیم که از هیچی سر در نمیاریم و فقط حرف خودمون رو می زنیم. خدای من کمکمون کن هیچ وقت از درگاهت نا امید نشیم و از دعا کردن خسته نشیم.پرورگار من کمک کن بزرگ بشیم تا مدام مثل بچه ها روی چیزی پافشاری نکنیم.
ان شاالله همه به آرزوهایی که شما رو از خدا دور نمی کنه برسید.آمین.....آمین......آمین 
 

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط حانیه قهرمانی| |


Power By: LoxBlog.Com